یکی از لذت های زندگی این است که در مورد چیزها به گونه ای فکر کنید که قرار نیست، و این شامل زیر سوال بردن ارتدکس است. میتواند به شما کمک کند تا بفهمید چرا کارها به روش خاصی انجام میشوند یا نقصهای روش فعلی انجام کارها را آشکار میکنند و همچنین مفید است که بدانیم مدافعان یک ارتدکس چه ایده ها و مفاهیمی را به سخره می گیرند.
مشاهده نحوه عملکرد دروازه بان روشنگر است، و آنها ممکن است به شما در جهت مطالبی برای خواندن اشاره کنند که در توضیح نحوه عملکرد جهان بسیار بهتر از ادبیات خودشان است. این چیزی است که باید در این هفته به خاطر بسپارید در حالی که برخی از اقتصادهای بزرگ جهان به سمت رکود پیش می روند، هیئت مدیره بانک مرکزی روز سه شنبه بار دیگر برای بحث در مورد افزایش نرخ بهره برای هفتمین ماه متوالی تشکیل جلسه می دهد.
یک رژیم تورم هدفمند با تعصب
هفته گذشته، مقاله ای درباره مقاله جدیدی از گرگ جریکو از مرکز کار آینده نوشتم. این مقاله 70 صفحهای علل تورم فعلی ما را بررسی میکند و برخی از مقصران تورم ما را ناشی از سودجویی کسبوکارها میداند، همچنین حاوی برخی از نظرات آقای جریکو در مورد رژیم هدف گیری تورم استرالیا است که از سال 1993 برقرار بوده است.
او گفت که رژیم سوگیری ضد کارگری داشته است و ما به وضوح نمونه ای از آن سوگیری را در سال جاری دیدیم، با کارگران استرالیایی که به دلیل درخواست افزایش دستمزدها برای مطابقت با تورم بهتر مورد تنبیه قرار می گیرند، در حالی که کسب و کارها به دلیل جمع آوری سودهای کلان از سرزنش فرار کرده اند، حتی اگر سود گرفتن آنها باعث این امر شده است.
آقای جریکو گفت: هدف گذاری تورم در استرالیا از سال 1993 تاکنون خنثی نبوده است. آن دوره هدف گذاری تورم [به ویژه تورم زیر هدف از سال 2014 تا 2020] با انتقال گسترده درآمد و قدرت اقتصادی از کارگران به مشاغل مرتبط بود.
سیاست پولی یک تمرین تکنوکراتیک نبوده است که هدف آن به حداکثر رساندن رفاه عمومی به معنای کلی باشد، این به وضوح منعکس کننده قضاوت ها و اولویت های ارزش گذاری شده در مورد نحوه توزیع هزینه ها و منافع مدیریت تورم در سراسر جامعه است و همچنان به منعکس می کند.
سال صفر رژیم جدید هنگامی که بانک مرکزی استرالیا رسماً تورم را در سال 1993 هدف قرار داد، یکی از اولین کشورهای جهان بود که این کار را انجام داد. از آن زمان، هر کشوری رویکرد خاص خود را برای هدفگذاری تورم داشته است، اما RBA تلاش کرده است تا میانگین تورم را در محدوده 2 تا 3 درصد در طول چرخه نگه دارد.
با این حال، این تغییر به یک رژیم هدفگذاری تورم در اوایل دهه 1990 فقط پیامدهای اقتصادی نداشت جنبه های اجتماعی و سیاسی هم داشت چرا؟
زیرا در 80 سال اول تشکیل فدراسیون استرالیا، به طور کلی، بازار کار استرالیا بر اساس سیستم دادگاه های داوری و تعیین دستمزد متمرکز ساخته شده بود. آن سیستم یک عنصر مهم از قرارداد اجتماعی معروف استرالیا بود، زیرا برای توزیع درآمد ملی ما به طور نسبتاً مساوی بین گروه های رقیب در اقتصاد ساخته شده بود.
همچنین بسیاری از مسئولیت محدود کردن دستمزدها و تورم را برای چندین دهه بر عهده گرفت، اما زمانی که اقتصاد استرالیا در دهه 1970 تحت تاثیر رکود تورمی قرار گرفت، مخالفان آن سیستم سنتی تعیین دستمزد و داوری، استدلال قانعکنندهای ارائه کردند که مستقیماً مسئول بسیاری از مشکلات اقتصادی استرالیا است.
آنها گفتند که توسط منافع خاصی مانند اتحادیه ها و صنایع خاص ربوده شده است و اکنون آسیب های اقتصادی بی حد و حصری وارد می کند. بنابراین، طی دهه های 1980 و 1990، آن سیستم قدیمی از بین رفت. و یک سیستم جدید به جای آن ساخته شد، با یک بانک مرکزی مستقل در سال 1993 مسئولیت کنترل تورم از طریق افزایش یا کاهش نرخ بهره.
تعیین دستمزد متمرکز نیز کنار گذاشته شد و عمل چانه زنی بر سر دستمزدها به مشاغل فردی واگذار شد، جایی که پویایی قدرت به مراتب نابرابرتر بود.
مایک بگز از دانشگاه سیدنی، میگوید که سال 1993 برای سیاستگذاری جدید اقتصاد کلان در استرالیا، به دلیل این تغییرات، سال صفر بود. او گفته است که این امر تنظیمات سیاست استرالیا را به طرق آشکار تغییر داده است.
به عنوان مثال، در سال 1997، زمانی که کمیسیون روابط صنعتی استرالیا سطح دستمزدها را بررسی کرد، کمیسیون در مورد محدودیت دستمزد برای سال آینده تصمیم گرفت زیرا این همان چیزی است که بانک رزرو میخواست. همانطور که کمیسیون در بررسی خود گفت: "ما به اظهارات بانک مرکزی در مورد ترتیب افزایش دستمزدها توجه کرده ایم که از نظر آن با هدف تورمی مطابقت دارد و هر افزایشی بیشتر از مبلغی که ما اعطا می کنیم خطر دارد. از نظر ما منجر به افزایش نرخ بهره خواهد شد.
دکتر بگز گفت، این به رسمیت شناختن این بود که RBA اکنون در دوره جدید هدفگذاری تورم حاکم خواهد بود. و دوران جدید با کاهش شدید عضویت در اتحادیه مصادف شد.
بانکهای مرکزی از پویایی قدرت در هدفگذاری تورم مدرن بسیار آگاه هستند و میدانند که دوران هدفگذاری تورم با کاهش قدرت کارگران مصادف شده است و نمیگویند این چیز بدی است.
آقای توز نوشت: BIS مراقب است که استدلال خود را به صورت متقارن قالب بندی کند. قدرت قیمت گذاری و قدرت تعیین دستمزد را به عنوان چالش های دوگانه برای کنترل تورم در نظر می گیرد. آنچه در مورد آن اظهار نظر نمی کند پیامدهای نابرابری است، به این واقعیت اشاره نمی کند که رژیم واقعی با تورم پایین آن دوره از دهه 1980 در را به روی نابرابری عظیم باز کرد و همچنین به مسئله قدرت به عنوان چنین چیزی نمی پردازد. واضح است که BIS معتقد است که بیشتر مبارزه با تورم با بازارهای کار آغاز می شود.
او همچنین گفت که BIS بسیار آگاه به نظر میرسد که دورههای تورم دائمی بالا میتواند ذهن مردم را بر وضعیت اقتصادی آنها متمرکز کند و این ممکن است به نوبه خود کارگران را به تشکیل اتحادیه و درخواست افزایش منظم دستمزدها تشویق کند. این به نظر می رسد از نظر BIS یک خطر باشد، همانطور که گزارش BIS به وضوح نشان می دهد هر چه نرخ تورم بالاتر باشد، انگیزه کارگران برای تشکیل اتحادیه بیشتر میشود و مذاکرات دستمزد متمرکز میشود، زیرا نرخ تورم به عنوان یک نقطه کانونی قویتر عمل میکند.
این نیروها با این واقعیت تلطیف شده که نرخ تورم بالاتر با نوسانات بالاتر و در نتیجه عدم اطمینان همراه است، تقویت می شود اما باز هم آقای توز گفت که بسیاری از قضاوت های ارزشی در گزارش BIS به صراحت بیان نشده اند.
او گفت: BIS ممکن است بر این عقیده باشد که بر اساس رفاه و عدالت اجتماعی، رژیم های با تورم پایین بر رژیم های با تورم بالاتر تسلط دارند اما هیچ جا این استدلال را بیان نمی کند. اگر این فرض درست نباشد، طرفداری از یک رژیم با تورم پایین به معنای انتخاب توزیعی و سیاسی است.
آیا می توان اوضاع را بهبود بخشید؟
منبع:
abc